سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هجوم سایه ها

روبروم شب و سیاهـــــــــــی
بی کســــــــی پشت سرم
نمیتونم که بمـــــــــــونم
باید از اینجــــــــــــا برم
دارم از نفس میفتـــم
تو هجوم سایه هــــــــــــا
کاشکی بشــــکنه دوباره
بغض این گلایه هــــا
اون که می شکنه تـــــو
چشمای تو تصویر منــــــــه
گم شدن تو این شب برهنــــــــــــه
تقدیر منــــــــــه


ساده ی ساده

ساده ی ساده ...


از دست می روند ..!


همه ی آن چیز ها که .....


سخت سخت ... به دست آمدند !..



مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟

بـگـذار سـخـت باشم و سـرد !!

بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!!

خـورشـیـد کـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!

اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!


او کـه رفـت،

نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت...






دلم یه قایق می خواد پر از ارامش

یه قایق که بره و بره و تن سردمو با خودش ببره

تا جایی که همه دنبالم بگردن و دلشون واسم تنگ شه

بگن اگه بود میزاشتیم اون گلای تو باغچرو اب بده

من حالا یه قایق پیدا کردم ولی یه مشکل داره

قایق ارامش من پارو نداره!!!!!!



دیدار تلخ

 

دیدار تلخ
به زمین می زنی و می شکنی
عاقبت شیشه ی امیدی را
سخت مغروری و می سازی سرد
در دلی آتش جاویدی را
دیدمت وای چه دیداری وای
این چه دیدار دل آزاری بود
بی گمان برده ای از یاد آن عهد
که مرا با تو سرو کاری بود
این چه عشقی است که در دل دارم
من از ایت عشق چع حاصل دارم
می گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم