دارند... به قول برتولت برشت: "آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است".... تراژدی را
به کمدی تبدیل میکنیم. از تجاوز در زندانها، طنز میسازیم. از بطری نوشابه و کهریزک طنز
میسازیم. از گرانی و کمیاب شدن مرغ طنز میسازیم. از گشتارشاد طنز میسازیم. گرانی
ارز و سکه به سرگرمی خندهداری تبدیل شده.. اینروزها همه میخندیم. به هم و با هم
میخندیم. اما اتفاقی که باید بیفتند این است که باید گریه کرد. به این مسخ شدهگی. به این
بی عملی. آنکه از گرانی و تحریم میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است. تصور من این
است که همیشه وضعیت به صورت طنز ادامه نخواهد داشت. نمیتوانیم برای همیشه
سفسطه کنیم. تقصیر را به گردن دیگری بیندازیم و خودمان را بری از تقصیر بدانیم. نمیتوانیم
برای همیشه فرافکنی کنیم. بلاخره یکجایی.. یکروزی.. گیر میکنیم و پتک واقعیت میخورد
توی سرمان. آنوقت میگردیم سراغ مرهم روی زخم. خندههایمان زهرمارمان میشود.
تجربههای مشابهای در سایر کشورها بوده که ما را به این قطعیت برساند که تافته جدا بافته
نیستم و وضعیت میتواند بسیار وخیمتر از شرایط حالا باشد. کافیست نگاهی به تاریخ چند
دهه اخیر کشورهایی مثل برزیل و زیمبابوه و مجارستان و یا آلمان بعد از جنگ دوم جهانی
بیندازیم تا ببینیم چگونه فروپاشی اقتصاد یک کشور میتواند ذلت و فلاکت را برای جامعه به
ارمغان بیاورد. نگاهی به تصاویر جاروکردن اسکانسها در پیادهروهای مجارستان بیندازید. نگاهی
به تصاویر سوزاندن و ریختن اسکناسها در بخاری در آلمان بیندازید. نگاهی به حمل
اسکناسهای چند ده بستهای در زیمبابوه برای خرید یک قرص نان بیندازید و تاریخ بیست سال
گذشته برزیل را بخوانید و افت بیش از یک تریلیونی ارزش پول این کشور را بین سالهای 1980
تا 1997 بخوانید. آن وقت است که خنده روی لبهایمان میماسد و چشمه طنزگوییمان خشک
میشود. آنکه از گرانی و تحریم میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است. وضعیت امروز
ایران، اتفاقات چند هفته اخیر بازار معاملات بورس و ارز و طلا، گران شدن هر روزه مواد خوراکی،
اعتراض و اعتصاب روز گذشته بازار تهران، تنها نشانههایی از باز شدن دمل چرکین اقتصاد ایران
است که نشانه تاثیر موفق تحریمها علیه جمهوری اسلامی بوده. موفقیت تحریمها حقیقتی
انکار نشدنی است